.
صفحه اصلي آرشيو جستجو پيوند ها تماس با ما
 
آخرین عناوین
علل عقب افتادگي مسلمانان، از «تمدن و فناوري»

چرا عليرغم غناي فرهنگ اسلامي – خصوصاً فرهنگ تشيع – در سرپرستي معاش و معاد مسلمانـان بلكه كل بشريت، تكنولوژي ارزش گرا توسط انديشمندان اسلامي، طراحي و توليد نشده است و افتخارامروز مسلمانان، در مصرف بي رويه از محصولات بي گانه و در رقابتي ناپايان تعريف مي شود كه كمترين نتيجة آن، وابستگي دائمي جهان اسلام به بيگانگان عنود، در سه عرصة سياسي، فرهنگي و اقتصادي است و بيشترين خسارت آن نابودي همين پيكرة نيمه جان تمدن اسلامي است كه امروز در منگنة حضور بت پرستي مدرن، گرفتار آمده است؟

 --------------------------------------------------------------------------------

مقدمه

يقيناً عدم شناخت صحيح از جايگاه ديروز و امروز تمدن اسلامي، منجر به سرخوردگي و سرگرداني نسبت به اينده? اين تمدن در جهان اسلام خواهد شد. شناخت عوامل شوكت مسلمانان در صدها سال همزماني با جهل و تعصب بر قرون وسطي در مغرب زمين، پاسخگوي پرسش هايي از اين قبيل خواهد بود كه:

«براستي چرا مسلمانان از زمان تولد نوزائي علم در ديار غرب، رفته رفته راه انفعال، تقليد، اقتباس و ترجمه را در پيش گرفتند و شاهد از دست دادن ميراثهاي بزرگ انساني خود شدند كه سلسله جنبان تمدن اسلامي در عصر خود بود؟ اصولاً رمز عقب افتادگي مسلمانان از قافلة تمدن بشري در هفت قرن گذشته تا كنون و تنزل جايگاه آنهااز مقام توليد علم و انديشه، به جايگاه مصرف مفاهيم، ساختارها و محصولات و مآلاً فناوري و تكنولوژي كارآمد چيست؟ آيا مي توان با اين توجيه كه «علم»، اسلامي و غير اسلامي ندارد و تكنولوژي امروز، پيش از آنكه زائيدة انديشة مغرب زمين باشد وامدار تلاش صدها سالة دانشمندان مسلمان در سده هاي اول تا هشتم قمري بوده است، عقب افتادگي و انفعال آشكار جوامع اسلامي را در حوزة توليد علم و فناوري توجيه نمود؟ آيا اصولاً با اين توجيهات (حتي در فرض صحت آنها) مي توان غبار رخوت، عافيت طلبي، سرمايه خواري، سرخوردگي و تقليد محوري را از چهرة جهان اسلام و تشيع زدود و روح تلاش، همت، سرمايه زائي، عزت و توليد محوري را در كالبد نيمه جان تمدن اسلامي دميد؟ چرا عليرغم غناي فرهنگ اسلامي – خصوصاً فرهنگ تشيع – در سرپرستي معاش و معاد مسلمانـان بلكه كل بشريت، تكنولوژي ارزش گرا توسط انديشمندان اسلامي، طراحي و توليد نشده است و افتخارامروز مسلمانان، در مصرف بي رويه از محصولات بي گانه و در رقابتي ناپايان تعريف مي شود كه كمترين نتيجة آن، وابستگي دائمي جهان اسلام به بيگانگان عنود، در سه عرصة سياسي، فرهنگي و اقتصادي است و بيشترين خسارت آن نابودي همين پيكرة نيمه جان تمدن اسلامي است كه امروز در منگنة حضور بت پرستي مدرن، گرفتار آمده است؟»

آنچه در اين مقال كوتاه، مورد دقت قرار مي گيرد صرفاً بيش درآمدي بر يك پژوهش عميق نظري، كتابخانه اي و ميداني وسيع است كه با توجه به مجال اندك، تنها مي تواند سرفصل هايي چندين پروژه تحقيقي در خصوص «آسيب شناسي علل عدم پيشرفت مسلمانان را در تمدن سازي و آفرينش تكنولوژي ارزش گرا» محسوب شود.

ادامه دارد...

اميد است همين سرفصل ها بتواند بسان جرقه اي، اذهان مستعد انديشمندان و دانش پژوهان مسلمان را شعله ور كند تا جامعة اسلامي، از نور آنها براي گذر از دوران « سخت گذار» و رسيدن به دوران «قرار» كه همان عصر سيادت دوبارة مسلمان است بهره مند گردد.

در اينجا بي هيچ توضيح ديگري، به بررسي علل مزبور پرداخته و آنها را در سه محور «تاريخي، نظري و اجتماعي» دسته بندي مي كنيم. طبعاً هر يك از اين محورها، خود به عوامل كوچكتري تقسيم مي شود كه در جاي خود، مورد بررسي قرار مي گيرد.

اصل بحث

الف- آسيب شناسي محور «تاريخي»

1- سطح مشروعيت علمي:

وجود عامل اساسي چون «نظام اختيارات انساني»، بر روند حركت تكاملي جوامع، در قالب سه جريان «الحاد، التقاط و اسلام» و پي ريزي و تشكيل تمدن هاي كفرآلود و استمرار آنها در دوره هاي زماني باعث گرديد كه اصل «مشروعيت عملي تمدن الهي» در انظار شهروندان جوامع با نوعي ابهام و ترديد همراه باشد. عدم وجود مشروعيت عملي لازم براي پي ريزي يك تمدن الهي، انگيزه قوي و كارآمد را براي حركت همه جانبه در اين مسير با چالش جدي روبرو ساخته است. بهترين شاهد بر اين مدعا را مي توان در نظرات علمي دانشمندان اسلامي ، در خصوص تأسيس حكومت اسلامي جستجو نمود. وجود اختلافات علمي و فقهي كه در اين مسئله وجود داشته و دارد موجب پيدايش ترديد جدي در مشروعيت اقدام براي تشكيل يك حكومت مقتدر و همه جانبة اسلامي گرديده است. بنابراين مشروعيت تمدن سازي الهي در طول تاريخ نه تنها از طرف ملحدان بلكه از طرف دينداران جاهل و متنسك نيز زير سؤال رفته است.

2- سطح معقوليت علمي

ملحدان و منافقان، در دوران الحاد و التقاط علاوه بر مقابله با اصل مشروعيت عملي كلام وحي، از پايگاه «منطق» و عقلانيت نيز با اولياء الهي به درگيري پرداختند تا از اين طريق، «معقوليت» تمدن الهي را با ترديد مواجه سازند.اين رويارويي، در دوران حاكميت كفر و الحاد بگونه اي خاص رخ نماياند و در زمان التقاط (خصوصاً از زمان امامت هشتمين پيشواي معصوم شيعيان كه با ورود انديشه فلسفي و منطق مغرب زمين به حوزة معارف اسلامي به قصد مقابله با افكار ناب برخاسته از وحي همزمان بود ) نيز به گونه اي متفاوت ظاهر گرديد . در حقيقت با اين هجوم به حوزه انديشه ناب الهي , مفاهيم محوري همچون « عدالت » ,« كرامت » , « ايثار » و . . . در حوزه رفتار اجتماعي مسلمانان به گونه اي متفاوت با آنچه مكتب اهل بيت (ع) بر آن اصرا ر داشت ؛ مطرح شد و عملاً مانعي ديگر را در اقامه تمدن اسلامي رقم زد . اصولاً عقلانيت , واسطه جريان يافتن انگيزه هاي الهي در رفتار هاي اجتماعي است و پي ريزي پايه عقلانيت غير الهي , رويش بنيان عقلانيت خود بنياد و الحادي را در پي دارد . چون مفروض آن است كه شق ديگري جز « حق و باطل » در عرصه عينيت وجود ندارد . نتيجه ان سد كه تمدنهاي باطل با پرچمهاي رنگارنگ , يكي پس از ديگري عرض اندام كنند و حتي يك تمدن الهي به صورت مستمر و گسترده نتواند با پرچم توحيد , اعلان موجوديت نمايد .

3- سطح مقبوليت اجتماعي

با وجود تسلط رقيب , بر دو ابزار موثر ( در دو حوزه انگيزه و انديشه ) يعني مشروعيت و معقوليت تمدن مادي , زمينه لازم براي خريدن آراي مردم و تبديل ارزشها و ضد ارزشها به حاشيه راندن دين در مديريت اجتماعي و در يك كلام , ايجاد مانع براي « مقبوليت اجتماعي » تمدن الهي فراهم گرديد و عملاً يك خلأ اشكار ميان حوزه دين و حوزه تدبير مدن ( كه امروزه از آن به عنوان سياست نام برده مي شود ) پديد آمد . در واقع سكولاريسم , نه به عنوان مكتب نوانديشان رنسانس بلكه روش علمي سلف نا صالح ايشان بود كه توانست پس از قرون متمادي و در قالب اصطلاحات نو پسند , به زبان روز ترجمه شود .

اين سه مانع در محور تاريخي , در طول تاريخ از سوي دشمنان نظام توحيدي و اسلامي بر تمدن الهي تحميل گرديد و آنها توانستند عليرغم تلاش خالصانه رسولان الهي و ياران ايشان , بر بخش عمده اي از انگيزش اجتماعي , ابزار عقلاني و آراي مردم تسلط پيدا كنند . گرچه تلاشهاي مستمر اولياء تاريخي ( كه همان رسولان برحق خداوند هستند ) توانست چهره الحاد را به چهره التقاط و نفاق تغيير دهد و فصل نويني را در تاريخ بشري رقم زند اما كماكان توسعه اهواء , وجه غالب بر تمدنهاي بشري بود و جز برهه هايي منقطع و غير مستمر كه انبياء و اولياء الهي توانستند تشكيل حكومت دهند بيشترين زمان حاكميت , در دست اولياء كفر و نفاق بوده است . اين مهم نيز در دوران ظهور اسلام , از طريق اختلاف بين خلفاء و حاكمان اسلامي , وارد كردن آراي انديشمندان مادي در حوزه معارف دين يو امر مكتب سازي و بالاخره خريدن آراي مردم محقق شد .

اصولاً بحث از محور تاريخي، از اين رو اهميت دارد كه مي تواند زواياي تاريك تاريخ بشر را روشن نموده و دايرة كاوش را به قبل از ظهور تمدن و تكنولوژي بكشاند. از همين جاست كه بحث «فلسف تاريخ » در سه دوره الحاد، التقاط و اسلام (به عنوان كامل ترين دين توحيدي) ضرورتي مضاعف پيدا كرده و به سؤالاتي از اين قبيل پاسخ مي دهد :

- چرا تمدن هاي انساني شكل گرفت؟

- كيفيت تمدن سازي توسط انسان در بستر تاريخي چيست؟

- انسان، از چه ابزارهايي در اين جهت بهره جسته است؟

- علل عقب افتادگي برخي از ملل نسبت به ملل ديگر در بعد تمدن سازي و توليد تكنولوژي چيست و از چه بسترهاي تاريخي ناشي مي شود؟ و.......

4- تمدن موجود مادي، حلقه اي از سلسله تكامل تاريخي جوامع

بخش اصلي حركت تاريخي بشر، خارج از اختيار انسانهاست. درحقيقيت سير و غايت اين روند، از سوي خالق هستي كه حاكم بلامنازع بر روند تاريخي نيز هست رقم مي خورد. به ديگر بيان، ارادة مطلق حضرت حق بر اين روند حاكم است و هيچ يك از انسانها حتي معصومان (ع) نيز نمي توانند در اين جهت گيري تكاملي، تصرفي داشته باشند. اما وجود يك ارادة حاكم، هيچ گاه به معناي نفي اختيار انساني نيست. چرا كه انسانها قادرند در اين روند از پيش تعيين شده آنچنان كه خود مي خواهند حركت كرده و با اتخاذ يكي از دو گزينة حق يا باطل، به توسعه يا تضييق اين جريان تاريخي مبادرت ورزند.

البته هيچ پديده اي را نمي توان شر مطلق ناميد. حتي وجود ابليس نيز از آن رو كه ماية فتنه و آزمايش انسانهاست؛ حكايت از وجود يك ارادة منطقي و هدفمند بر روند تكامل تاريخ دارد كه در نهايت به كمال روحي و فكري انسانها منجر خواهد شد.لذا وجود تمدن هاي متلون بشري كه غالباً از صبغة مادي نيز برخوردار بوده و عمدتاً به ستيز با مظاهر الهي پرداخته اند، حلقه هاي سلسله تكامل اجتماعي قلمداد مي شوند كه بايد در روند متوالي «الحاد و التقاط و توحيد» يكي پس از ديگري به ايفاي نقش بپردازند تا انسان بتواند با وجدان كردن ضرورت حاكميت ارزشهاي توحيدي ، به اين جمع بندي نهايي (البته همراه با اختيار و خودآگاهي) نائل شود؛ كه اصولاً راه سعادت و معيشت، تنها براساس آموزه هاي ديني قابل دستيابي خواهد بود و آنچه از قلب مريض و فكر عليل انسانهاي غير موحد ناشي مي شود جزء طرحاتي شعرگونه براي گذران بزم زيّ حيواني نمي باشد. اين سنت تاريخ است كه به هر فرد و جامعه اي اجازه مي دهد برخلاف جريان اين رودخانة روان ؛ به سوي دريايي بيكران و ابدي، عمري را به تقلا بگذراند. طبيعي است چنين جريانات مخالفي ( هر چند به شتاب حركت تمدن مادي موجود اضافه كنند ) نمي توانند مسير اصلي اين جريان مواج و فياض را متوقف و يا حتي منحرف نمايند . اين مشكل بسياري از ما انسانهاست كه مي خواهيم صحت و سقم يك جريان ريشه دار و وسيع ( همچون تمدن مادي موجود ) را در يك ظرف زماني كوتاه و به اندازه عمر يك انسان ارزيابي كنيم و هويت آنرا بدون پسينه و پيشينه آن , مورد تحليل قرار دهيم . لذا غالباً در تحليل دچار اين خطا مي شويم كه فلان تمدن توانسته از قرن اخير تا كنون دوام بياورند ! قطعاً اگر با عينك تاريخ ( آن هم با ديدي خردگرا بر اساس آموزه هاي توحيدي ) به چنين جريانات مخالفي نگاه كنيم خواهيم ديد كه عمر تاريخي آنها در اين روند هزار ساله , از آفرينش آدم ابوالبشر ( ع ) جز يك لمحه بيشتر نيست . اصولاً خصلت باطل در تمامي مظاهر كفر و شرك ونفاق چنان است كه مرتباً پوست مي اندازد و به تعبير زيباي قرآن , عمر آنها به اندازه حيات حباب هايي است كه بر آب زلال و حيات بخش نمودار مي شود .

البته سر انجام اين روند تاريخي نيز با پيروزي قاطع توحيد و حاكميت بلا منازع ارزشهاي الهي همراه خواهد بود . در عين حال مي توان معناي اين ادعا را بيشتر دريافت كه نقش يك تمدن توحيدي در ايجاد قرب الهي در سطح جامعه تا چه اندازه موثر است. متاسفانه چون خامعه بشري هيچ گاه شاهد برپايي يك تمدن الهي به صورت مستمر نبوده و همواره تصرفات انساني از طريق تكنولوژي ودر بستر تمدنهاي مادي با توسعه اهواء همراهي داشته ؛ لذا عملاً دركي از طعم شيرين اين موهبت الهي در قالب تقرب , كام جوامع را شيرشن نكرده است . اگر چنين بود ؛ بايد در تمدن مادي موجود كه شكل پيچيده تري از بكار گيري ابزار براي تصرفات عيني بشر فراهم آمده است بيش از گذشته , شاهد حاكميت تعبد و بندگي بر روابط فردي و اجتماعي باشد . حال آنكه واقعيات كنوني , درست خلاف اين وضعيت را نشان مي دهد. به تعبير بهتر هيچ كس نمي تواند باور كند كه خروجي و محصل چنين تكنولوژي و تمدن مادي , توسعه قرب الهي باشد . همين واقعيت تلخ و واقعيات مشابه در طول تاريخ بشري است كه انديشمندان جامعه اسلامي را براي پي ريزي يك تمدن توحيدي , با هدف توسعه خداپرستي , همراه با طراحي تكنولوژي هماهنگ با آن فرا مي خواند .

5- هماهنگي ميان دو فلسفة تاريخ و جامعه شناسي

آنچه گذشت مربوط به سه نوع مانع در محور تاريخي بود كه باعث تأخير در اقامة تمدن اسلامي شده است .مسماً از زواياي ديگري نيز مي توان به اين معضل و علل اساسي آن نگاه كرد. ولي طرح بحث از زاوية تاريخي عمدتاً ناظر به حوزه تأثيرگذاري روند«تاريخ» بر تكامل جوامع مي باشد. به اين معنا كه نمي توان اين حوزه را از حوزة اجتماع تفكيك كرد و آنها را به صورت دو محور مستقل، مورد ارزيابي انتزاعي قرار داد. بنابراين بايد از «جامعه» به عنوان زير مجموعه متأثر از روند تكامل تاريخي و در قالب يك فلسفه جامعه شناسي، از«تاريخ» به عنوان يك جريان حاكم بر روند تكامل اجتماعي و در قالب يك فلسفة تاريخي سخن گفت تا بتوان به اين نتيجه رسيد كه آيا اين تمدن و آن تكنولوژي موجود عمدتاً در مسير خواست و تعاليم انبياء الهي (ع) بوده يا در مسير توسعة خواسته هاي انساني قرار داشته است؟

پس جايگاه تاريخ به عنوان يك متغير اصلي كه داراي خروجي ها و محصولات خاصي است؛ تحت عنوان« فلسفة تاريخ» مورد دقت قرار مي گيرد و نظامات اجتماعي و فضاي حاكم برآنها نيز به عنوان زيرمجموعة تاريخ بررسي مي شود. اين بررسي ها بايد براساس يك مبنا ارزيابي شود؛ وگرنه نگرش تاريخي با تحليل جامعه شناختي، مؤيد يكديگر نخواهد بود.اين همان مشكلي است كه امروزه بر فضاي تحليل بسياري از انديشمندان مسلمان سايه افكنده است . شايد اكثر آنها نيز ندانند كه ريشه اين معضل را مي توان در عدم همخواني مبناي مطالعه تاريخ و مبناي جامعه شناختي ايشان جستجو كرد.

 

 

علل عقب افتادگي مسلمانان، از «تمدن و فناوري»(2)

ب- آسيب شناسي محور «نظري»

1- «فقه شيعي»، عصارة علوم اسلامي

اولين عامل در شناسايي آسيب هاي مربوط به عدم اقامه تمدن اسلامي، اختصاص به بررسي اجمالي نقطه مختصات « فقه شيعي» به عنوان گرانبهاترين و مؤثرترين ابزار اداره دارد؛ فقهي كه بناست تمامي ابعاد ارتباط ميان انسان با خدا، طبيعت و ساير همنوعان خود را تبيين نمايد. لذا مي توان مدعي شد كه كاربردي ترين علم اسلامي كه از فضاي نظري محض تا? اندازه زيادي فاصله گرفته و به عنوان عصاره علوم عقلي و نقلي، مي بايست فرد و جامعه را مخاطب خود قرار دهد همان علم فقه شيعي است، كه البته از توان «نظام سازي» نيز برخوردار مي باشد. اما فراموش نكنيم فقه موجود، فقهي است كه از يك ديدگاه خاص نسبت به جامعه و مسائل پيرامون آن برخاسته است.

با اندك تأمل در تعريف، موضوع و هدف اين علم كه عمدتاً ناظر به روابط ميان خدا، انسان و طبيعت است درمي يابيم كه وجود هر نوع كاستي در تبيين صحيح اين روابط (و از جمله عدم استنباط احكام نظامات اجتماعي) بصورت مستقيم، منجر به تأثير در تمدن سازي براساس كلام وحي مي گردد. با اين اوصاف بايد از خود پرسيد:

- فقهي كه حاصل تلاش هزار سالة علماي ديني است چرا تاكنون نتوانسته است پشتيباني علمي شايسته اي از تمدن سازي اسلامي داشته باشد؟

- آيا ريشة اين آسيب را بايد در اصل دين جستجو كرد يا فقه منتسب به دين يا نحوه برخورد علماي ديني با امور اجتماعي؟

- آيا ريشة اين آسيب بزرگ در پيكرة نظام الهي را بايست در عوامل فرا موضوعي و برون زا جستجو نمود؟

- آيا هر دو عامل درون زا و برون زا را بايد در اين تأخير تاريخي دخيل دانست؟

براي پاسخ به اين پرسش ها با هدف شناخت فضاي حاكم بر فقه موجود شيعي بايد به دو ديدگاه مهم توجه كرد:

ديدگاه كلامي فقه

اين ديدگاه در واقع تبيين كننده محدوده و قلمرو فقه موجود مي باشد. درواقع نظريه غالب در فقه موجود كه ريشه در يك ديدگاه كلامي خاص نيز دارد قبل از آنكه دو محدوده فرد و اجتماع را موضوع استنباط يك فقيه بداند؛ عمده توجه خود را معطوف به آحاد انساني اما در قالب يك محدوده اعتباري به نام جامعه مي كند. به ديگر بيان حيطة استنباط يك فقيه به روابط تك تك انسان ها با يكديگر، با طبيعت و با خداوند , اما با هدف تامين معيشت و سعادت دنيوي و اخروي تعريف مي شود . پس در يك كلام , قلمرو فقه موجود , نه معطوف به « عدل و ظلم اجتماعي » بلكه سعادت و شقاوت فرد فرد انسانهاست . بنا بر اين چنين قلمرويي تنها در قالب « فقه حداقل » مي گنجد كه صرفاً محدوده روابط تك تك انسانها را مي كاود . طبعاً اين تفكر كلامي نمي تواند چارچوب مطمئني را براي « فقه حداكثر » و به كارگيري ابزار استنباط در عرصه اجتماعي ( به عنوان يك هويت مستقل و حقيقي ) تعريف نمايد .

ديدگاه زبان شناسي فقه فردي

اين ديدگاه نيز از جنبه اي ديگر محدوده فقه شيعي را تعيين كرده و نوعي چارچوب خاص را در محيط پيراموني احكام فقهي ترسيم مي كند كه به عنوان محصول زبان شناسي در فقه موجود قلمداد مي شود . بر اساس اين ديدگاه , شأن كلام صادر شده از طرف خداوند متعال ( يا شارع مقدس ) صرفاً مربوط به زمان تخاطب و نزول وحي است كه حكم آن موضوع , « حرمت , وجوب , استحباب ,كراهت و اباهه » است . به تعبير بهتر ملاك درك ما از كلام وحي , به نوعي همان فهم كساني است كه در زمان نزول وحي و تخاطب عبد و معبود حضور داشته اند . لذا اگر ما مي خواهيم بدانيم كه مفهوم فلان آيه فقهي چيست بايد ببينيم در آن زمان ( كه نزديكترين لحظه به نزول وحي نيز بوده ) عرف جامعه از آن , چه نوع برداشتي داشته است . هر آنچه كه ايشان استنباط كردند ملاك درك ما از آن آيه نيز خواهد بود . ايشان علت اين امر را در قرب و بعد زماني و تغيير در زبان فهم و خطاب مي دانند . در واقع چون قرن ها از نزول وحي مي گذرد و از سويي زبان تخاطب نيز تغييرات محسوسي داشته , لذا نمي توان به درك خود از آيات در زمان هاي بعدي متكي بود . از اين رو رجوع به زمان تخاطب , امري اجتناب ناپذير مي باشد .

در واقع اين ديدگاه، ملاك را ادبيات و زبان زمان مي داند كه از شكلي كاملاً بدوي برخوردار است . يعني فهم عرفي از زمان تخاطب با همان روابط ساده اجتماعي بايد ملاك درك كساني باشد كه قرنها پس از آن زمان متولد مي شوند و خود را در ميان روابط پيچيده اجتماعي , با قالب و تعاريفي جديد احساس مي كنند . اين ديدگاه , معتقد به تكامل زبان و ادبيات نيست حال آنكه موضوعات , تكامل پذيرند و زبان ثابت , قدرت تحليل حدود و قلمرو فقهي در حال تكامل را ندارد. حوزه استنباط احكام به احكام فردي , معناي ديگري از تقييد قلمرو فقه است كه البته ناشي از حاكميت ديدگاه زبانشناسي فقه موجود مي باشد .

بررسي و نقد دو ديدگاه فوق

با تامل در هر دو محور ديدگاه كلامي و زبان شناسي فقه , به عنوان ابزار تعيين چارچوب روابط فردي و اجتماعي در مي يابيم كه فقه حاضر عملاً ناظر بر روابط اجتماعي نيست ؛ بر اين مبنا گويا دين نيز ضرورتي براي حضور در عرصه اجتماعي نداشته و تمامي يا غالب معضلات , در تبيين همين روابط فردي خلاصه مي شود . اين همان فضاي غالب بر فكر بسياري از انديشمندان اسلامي ( خصوصاً بزرگاني از فقه ) مي باشد كه ريشه در فلسفه و منطق خاصي دارد .در اين فضا هيچ گاه نمي توان از ضرورت استنباط احكام حكومتي (اجتماعي) سخن گفت چرا كه اصولاً جامعه، امري اعتباري است. تبيين روابط فردي ميان انسان ها، از تبيين روابط اجتماعي جدا و «جامعه شناسي» نيز مقوله اي خارج از دين و علوم ديني و در قلمرو حسي است. متولي جامعه شناسي، نه علماي ديني بلكه انديشمندان حسي هستند و ضرورتي هم براي اقامه حكومت اسلامي در زمان غيبت وجود ندارد؛ احكام اجتماعي فقه نيز منحصر در بعضي احكام قضا، امور حسبه، ولايت حاكم شرع بر صغيران، سفهاء و امثال آنها مي شود. درحقيقت اين نوع نگرش خاص به اجتماع، به نوعي تقسيم حيطة وظايف و اختيارات را براي دو حوزة علوم ديني و علوم حسي قائل شده و بخش تبيين روابط اجتماعي و ساز و كار هاي تصرف عيني را بر هردو بعد نرم افزار و سخت افزار، به علوم حسي سپرده است. طبعاً نقش عالمان نيز در اين خصوص و در بسياري از موارد، به نظارت عام بر قوانين و داده ها و اطلاعات نظام كارشناسي كشور خلاصه مي شود؛ به گونه اي كه عدم مخالفت قطعي آنها با شرع مقدس، نشانة اسلامي بودن چنين قوانين و اطلاعاتي خواهد بود. مسلماً احراز موافقت قطعي آنها با كتاب و سنت نيز ضرورتي نخواهد داشت؛ چرا كه حضور انسانهاي متعبد، در نظام تصميم سازي و تصميم گيري كشور كافي است. صرف همين حضور و نظارت فوق بر عملكرد هر سه قوه، جامعه اسلامي را از افتادن در تناسبات اجتماعي مادي، ايمن خواهد كرد.

اين ديدگاه نسبت به جامعه و اقتضائات آن، از زواياي مختلف، قابل نقد بوده و امروز به عنوان يك فرهنگ غالب درآمده است. هرچند بخشي از اين فرهنگ، با ظهور انقلاب اسلامي ايران و شاهكار ارزنده بنيان گذار جمهوري اسلامي حضرت امام خميني (ره)، تا اندازه اي تعديل شد؛ اما هنوز بسياري از خصوصيات پيشين خود را حفظ، و مجال بالندگي و توسعة علوم ديني را از اصحاب آن سلب كرده است. كافي است تورقي كوتاه بر كتب قطور فقهي صورت گيرد. از ميان 52 كتاب فقهي كه از «صلوه» شروع و به «ديات» ختم مي شود و از ميان حدود 3000 حكم رساله، درصد اندكي از آنها، عملاً به احكام نظام اجتماعي اختصاص يافته است. هرچند پس از انقلاب اسلامي و طرح ضرورت هاي بسياري براي استنباط اين احكا

استفاده از اين خبر فقط با ذكر نام شمال نيوز مجاز مي باشد .
ایمیل مستقیم :‌ info@shomalnews.com
شماره پیامک : 5000592323
 
working();

ارسال نظر :
پاسخ به :





نام : پست الکترونیک :
حاصل عبارت روبرو را وارد نمایید :
 
working();

« صفحه اصلي | درباره ما | آرشيو | جستجو | پيوند ها | تماس با ما »
هرگونه نقل و نشر مطالب با ذكر نام شمال نيوز آزاد مي باشد

سامانه آموزش آنلاین ویندی
Page created in 0.042 seconds.